جدول جو
جدول جو

معنی مأذنه گوی - جستجوی لغت در جدول جو

مأذنه گوی
(خَ بَ کَ / کِ)
مؤذن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گیرم که خروس پیرزن مرد
یا مأذنه گوی را عسس برد
نوبت زن صبح را چه افتاد
کز کوس و دهل نمی کند یاد.
نظامی (یادداشت ایضاً).
و رجوع به مأذنه و مئذنه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِ رَ)
میذنه گوینده. اذان گوی. مؤذن. آن که در میذنه اذان گوید. بانگ نمازگو:
گیرم که خروس پیرزن مرد
یا میذنه گوی را عسس برد.
نظامی
لغت نامه دهخدا